هزار نکته از هزار کتاب نکته۶۰۹ - خلخال بر اساس اسناد

ساخت وبلاگ


هزار نکته از هزار کتاب  نکته۶۰۹  -  خلخال بر اساس اسناد

به نام خدا 

خلخال قطعاً نامی آشنا و دارای ارزش بوده، که در نوشته های پیشینیان از آن ذکری به میان آمده است. از جمله ی این آثار، کتاب جغرافیا_ تاریخی" آثارالبلاد و اخبارالعباد "‌ نوشته ی زکریابن محمّد بن محمود قزوین درقرن هفتم( ۶۰۵ تا ۶۸۲ هجری )، ترجمه جهانگیر میرزای قاجار با تصحیح  میرهاشم محدّث، چاپ انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۷۳ است.

قزوینی می نویسد: " زنجان شهری است مشهور از ولایت جبال، میانه ی ابهر و خلخال، و دزد به سبب این که راه کاروانِ روم و خراسان و شام و عراق است، در آنجا، بسیار پیدا می شود. " آثارالبلاد و....، صفحه ۴۵۲

در همین قرن، یعنی؛ قرن هفتم، جمال خلیل شروانی، در کتابِ نزه المجالس که رباعیّات و رباعی سران قرن ۴ تا ۷ هجری را بررسی نموده، در مقدمه اش ۳ مورد، از خلخال سخن به میان آمده، یک مورد مربوط به شاعر معروف اثیر الدّین آخسیکتی است، از تکرارِ آن صرف نظر شده، به دو مورد دیگر می پردازم.

۱. ظهیر خونجی( خونه جی )،خونه به نوشته ی یاقوت در معجم البلدان، خونج شهرکی میان مراغه و زنجان، در راه ری بود، و آخر ولایت آذربایجان شمرده می شد، و آن را کاغذکنان هم  می نامیدند. کاغذکنان تابع خلخال و مرکز آن شهرک کوچکی به نام آغ کند است. مقدمه ی نزه المجالس، ۱۰۸
۲. کافی ظفر همدانی، او از شاعران قرن پنجم و همروزگار ملکشاه  سلجوقی بوده است، نامه ی لطیفی از صدرالدّین خجندی ( متوفّی ۵۲۳ ) در مختارات آمده، که صدر خجندی آن را به پسر کافی ظفر، جمال اسعد، نوشته، و او را از خلخال به اصفهان خوانده است، که نزد پدر باز آید. 
ماخذ بالا، صفحه ۱۲۱ گویا؛ جمال اسعد، در خلخال شغل  دیوانی داشته. ضمنا؛ این کتاب با اهتمام استاد فرزانه مرحوم امین ریاحی، چاپ دومش توسط انتشارات علمی در سال ۱۳۷۵ منتشر شده است.

در نوشته ی گذشته از سفرنامه اولئاریوس در عهد شاه صفی اشارتی رفت. این خاورشناس آلمانی در مسیر آمدنش به ایران می نویسد: " مقارن غروب، پس از طی پنج میل راه، به ده بزرگی رسیدیم، که جز خلخال بود. حاکم خلخال مردی به نام بایندر است، که موردتوجّه و محبّت شاه عبّاس است، و شغل پدرش که حکومت خلخال باشد، از طرف شاه به او واگذار  شده، و همسری از خانواده سلطنتی هم اختیار کرده است. "سفرنامه اولئاریوس،جلد ۲، صفحه ۵۰۵
اولیاریوس به داستانی جالب در جلد دوم کتابش اشاره می کند، که بد نیست، اینجا نقل شود.او در باز گشت به آلمان، می نویسد؛ سفیر شاه صفی به دربار دوک نشین هلشتاین همسفرش بود.این همسفر برایش خاطره ای از دوران جوانی اش نقل کرده: " در دوران جوانی که در خلخال برای او دختری را عقد کردند، ضمنِ مراسم، یکی از زنان خانواده با قیچی قطعه ای از قبای او را اهسته، بریده، آن را جادو کرده، .....حق وردی( منظور این سفیر ) مدّت سه سال واندی گرفتار ناتوانی جنسی شده بود،و بعداً؛ اطّلاع پیدا کرد، که در سرآب( منظور سراب فعلی ) مردیست کهسحر و جادو را باطل می کند....."سفرنامه اولئاریوس،جلد۲، صفحه ۶۶۶

امید که در این روزهای سخت،کتاب همدممان باشد.
بدرود
سیّد عبدالحسین کریمی شال
۱۳۹۹/۸/۲۵ شال

نسیم شال...
ما را در سایت نسیم شال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avaykhaka بازدید : 188 تاريخ : شنبه 16 اسفند 1399 ساعت: 22:17